Those who turn lead into gold
Will they ever our sight behold?
I hide my ills from false physicians
May my cure come from the invisible fold.
When beloved reveals a glimpse
Many tales by many are told.
Salvation is not in piety,
The deed for its own sake should unfold.
Be fair with my increasing love
Let not others mock me and scold.
Behind the veil, many schemes remain,
After unveiling, how will they be sold?
Heartwarming tales of lovers in this world
Warm even the hearts that may be ice cold.
Drinking the forbidden wine with sincerity
Surpass the moral rules we pretend to uphold.
The shirt that carried Josephs scent,
His brothers would gladly have sold.
Come, show yourself in the tavern
To the servants whom your passage extolled.
Keep jealous eyes away, because the good
For Gods sake, choose the good and bold.
Hafiz, sustained union cannot be cajoled;
Kings in the marketplace rarely strolled.
© Shahriar Shahriari
Los Angeles, Ca
April 13, 1999
آنان کـه خاک را به نظر کیمیا کـنـند
آیا بود که گوشه چشمی به ما کـنـند
دردم نهـفـتـه بـه ز طـبیبان مدعی
باشد کـه از خزانـه غیبم دوا کـنـند
مـعـشوق چون نقاب ز رخ در نمیکشد
هر کـس حـکایتی به تصور چرا کنـند
چون حسن عاقبت نه به رندی و زاهدیست
آن بـه که کار خود به عنایت رها کنـند
بی معرفت مباش که در من یزید عشـق
اهـل نـظر معامـلـه با آشـنا کنند
حالی درون پرده بسی فـتـنـه میرود
تا آن زمان که پرده برافتد چهها کـنـند
گر سنـگ از این حدیث بنالد عجـب مدار
صاحـب دلان حکایت دل خوش ادا کنـند
می خور که صد گـناه ز اغیار در حـجاب
بـهـتر ز طاعـتی که به روی و ریا کنند
پیراهـنی کـه آید از او بوی یوسـفـم
ترسـم برادران غیورش قـبا کـنـند
بـگذر بـه کوی میکده تا زمره حـضور
اوقات خود ز بـهر تو صرف دعا کـنـند
پنهان ز حاسدان به خودم خوان که منعمان
خیر نـهان برای رضای خدا کـنـند
حافـظ دوام وصـل میسر نـمیشود
شاهان کـم التـفات به حال گدا کنـند