Hardships and sorrows, for sometime are mine
There is no cure, other than red wine.
Service of the Old Magi I won't leave,
My own benefit, in this I define.
With light of the jug, ascend joyous heights
Fate and time may have another design.
Sign of godliness, is only Love
Amidst the pious, I see no such sign.
Alas, in spite of my wandering eyes,
Two mirrors can't show that face, divine.
You, tall spruce and pine, by my streaming eyes,
I see the waters, but not spruce and pine.
In my drunken state, no-one gives me wine,
No-one with the heart, himself would align.
Of the thing I loved, do not ask of me,
I have become naught, speck of dust so fine.
Hafiz's boat and I, only in this sea
Have pearls of words, that brightly shine.
© Shahriar Shahriari
Los Angeles, Ca
October 21, 1999
غـم زمانه که هیچش کران نمیبینم
دواش جز می چون ارغوان نمیبینـم
به ترک خدمت پیر مغان نخواهم گفت
چرا که مصلحت خود در آن نمیبینـم
ز آفـتاب قدح ارتـفاع عیش بـگیر
چرا که طالع وقت آن چنان نمیبینـم
نشان اهل خدا عاشقیست با خود دار
که در مشایخ شهر این نشان نمیبینم
بدین دو دیده حیران من هزار افسوس
کـه با دو آینه رویش عیان نمیبینم
قد تو تا بـشد از جویبار دیده مـن
بـه جای سرو جز آب روان نمیبینم
در این خمار کسم جرعهای نمیبخشد
بـبین که اهل دلی در میان نمیبینم
نشان موی میانش که دل در او بستم
ز من مپرس که خود در میان نمیبینم
من و سفینه حافظ که جز در این دریا
بضاعـت سخـن درفشان نمیبینم