Friends, unlock the locks of the Beloveds head
On this joyous night, let the story spread.
In familiar solitude friends have tread
Close the door after a prayer is read.
Violin and harp loudly sang and said
Listen and let your sense by the Knower be led.
I swear all sadness will have fled
Once you trust in God to give your daily bread.
The lover and beloved differ as white and red
Need your hunger, when beloved wants to be fed.
The first words of the wine-master simply said
The unworthy companion strongly dread.
Whoever in this world with love is not wed
Hold his funeral as another living dead.
And if Hafiz for alms towards you has sped
Redirect him towards the Beloveds bed.
© Shahriar Shahriari
Los Angeles, Ca
April 8, 1999
مـعاشران گره از زلـف یار باز کـنید
شـبی خوش اسـت بدین قصهاش دراز کـنید
حـضور خـلوت انـس است و دوستان جمعند
و ان یکاد بـخوانید و در فراز کـنید
رباب و چـنـگ بـه بانـگ بـلـند میگویند
کـه گوش هوش بـه پیغام اهـل راز کـنید
بـه جان دوسـت کـه غم پرده بر شـما ندرد
گر اعـتـماد بر الـطاف کارساز کـنید
میان عاشـق و معـشوق فرق بـسیار اسـت
چو یار ناز نـماید شـما نیاز کـنید
نخسـت موعـظـه پیر صحبت این حرف است
کـه از مـصاحـب ناجـنـس احـتراز کـنید
هر آن کسی که در این حلقه نیست زنده به عشق
بر او نـمرده بـه فـتوای مـن نـماز کـنید
وگر طـلـب کـند انـعامی از شـما حافـظ
حوالـتـش بـه لـب یار دلـنواز کـنید